چقدر...

چ شبهای عجیبی دارم پشت سر میگذارم ...خیلی دلم میخاست کسی باشه فقط ماااال مااال خود خووود خودددم باهاش گپ میزد شب بیدتری هاس ک الان دارم پا ب پام باشه ن بزور خودم بزنم بخداب تا خوابم بره😔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

با ارزش‌ترینمی

چقدر زیباست
ڪسی را دوست بداریم
نه برای نیاز "
نه از روی اجبار "
و نه از روی تنهایی "
فقط برای اینڪه
ارزشش را دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

درجستجوی معنی

به نتیجه جالبی رسیدم...

اینکه معنی زندگی..ینی داشتن چرایی برای انجام هرکار و هرفعالیتی ودرکل داشتن چرایی برای زندگی کردن...

چرایی براساس ارزش ها و باورها واعتقادات تعریف میشه

وانسانی که در راستای چرایی ای ک برای خودش تعریف کرده زندگی میکنه اززندگیش راضیه و احساس خوشبختی میکنه...

خیلی کشف خوبی بود برام خلاصه...

انگیزه پیدا کردم برم کتابامو بخونم و زودتر تموم کنم چرا؟

چون که میخوام درنهایتِ تموم کردنِ کتابای نصفه نیمه...به خودم کتابِ "انسان درجستجوی معنا" از فرانکل رو هدیه بدم...:)

شکرت خداجونم ...همه ی این یافته ها و نتیجه ها کمک توئه...ممنونم ازت♡

شب بخیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

بیدارشدنت بهر چه بود؟!

مهم تر ازاینکه چه ساعتی از خواب بیدار بشی...

اینه که واسه چه هدفی میخوای بیدار بشی...

هدف باشه...ساعت خودش درست میشه!

 

+ابتدای صبح و انتهای شب آرامش خویش را ازکجا وام گرفته اند که این چنین روح و تن را می نوازند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خلقِ زندگی

ومن به خلق عشق فکرمیکنم...به خلق لبخند...به خلق زندگی...

یه حسی گف چرا همش به بدی ها فکر میکنی؟

به این فکر کن که مثلا جون یک پدر رو نجات بدی و اون به خانواده ش برگرده ...

یک مادر زنده بمونه و فرزندی بی مادر نشه...

یک بچه به دنیا بیاد...یکی که خدا خلقش کرده ...

+دلم آرومه...آروم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

علاقه ها

بدجوری رو مخمه..

این روان پزشکی..

علاقه م به روانشناسی ..ب موضوعاتش...

اینکه دوس دارم کتاباشو بخونم...

اینکه حاضرم بخاطر یادگرفتن مطالبش برم اونور و بیام و سرآمد باشم و خدمت کنم ...

دوس دارم کارل یونگ دوم باشم...دوس دارم کتابی ازم باشه بعداز مرگم مص ابراهیم هادی ک زندگی ادم رو بهتر کنه ....دوس دارم بعد مرگم هم موثر یاشم...

باید بیشتر درموردش تحقیق کنم..

فعلا میدونم ک کلی ایده و فکر اومد ب ذهنم..

کارکردن توی کلینیک ها ...دعوت کردن یکی ب زندگی بهتر...توسعه فردی...نویسنده بودن...پژوهش کردن در زمینه روانشناسی...وقت برای مطالعه ...زندگی کردن خودت ...وقت داشتن برای خودت ....

دکتر طب اسلامی...

پژوهش در زمینه ی روانشناسی...

زدن کلینیک بزرگ با چن تا روانشناس و ...

کمک ب دخترها ... کارکردن توی جاهایی ک دخترای بی سرپرست میرن...شناسایی این ادما و ساختن زندگی بهتربراشون...

یا خدای من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چشمهای خسته

چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.

من هیچ وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم. فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت کنیم.

دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندارم‌. الان با یه مرده متحرک چه فرقی دارم؟؟ خیلی افسرده شدم پرستو...

چشمام خیلی خستس خیلی بی خوابم... شبا دیر خوابم میبره و هر صبح به سختی ساعت ۵:۴۵ بیدار میشم...

 مواظب خودت باش پرستوی دل سنگ من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

دلتنگی.‌‌..

دیشب همش به تو فکر میکردم... قبل خواب داشتم به این آهنگ حمید عسکری گوش میکردم:

تو فرق میکردی واسه من با همه...

واسه اینه که میمردم واسه تو..‌.

توی نگاهت یه حس غریبی میگفت که دارم میشم عاشق تو...

به صورت ویدئو کلیپ بود گذاشتمش تو اینستا... کی میدونه موقع گوش کردن به این آهنگ به کی فکر میکنم و چه حالی میشم؟!

راستی... یه مدته یه اکانتی منو فالو کرده... مربوط به یه دختریه که شکست عشقی خورده... عکس یعضی از پستهاش از عکس نوشته هایی هست که من بهت فرستادم... نکنه خودت باشی پرستو؟؟؟ فقط ۶ روزه از اولین پستش تو اینستا میگذره... کاش واقعا تو باشی...

 

خیلی سعی کردم بهت تو اسکایپ پیام ندم... راستش دیدم هم بلاک کردی هم عکس پروفایلت رو پاک کردی... گمون میکنم پاک کردی اسکایپت رو... یه سطر پیام دادم ولی واسه اینکه بهت قول دادم پیام ندم سریع پاکش کردم.

 

من با این همه دلتنگی و داغی که رو دلم گذاشتی چیکار کنم؟؟؟ دلم میخواست پیشم باشی و دوباره به چشمات خیره بشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

درد بی درمان

دیروز جمعه بود و روز تعطیل من... دیروز تو خونه بازم سر تو دعوا شد. تا یه دعوای کوچیکی بینمون اتفاق میفته سریع به سمت تو بسط میده! راستی اون عکس دو نفری آخری که فرستاده بودی رو چند روز پیش به آرزو نشون دادم. صرفا واسه اینکه فکر نکنن زشتی. انگار نظرش عوض شد!

الان که بهت پیام میدم تو سرویس شرکت نشستم ولی از موقعی که از خونه در اومدم معده ام درد میکنه. سوار که شدم بدترم شد. نمیدونم دیشب تو خواب چی دیدم ولی فکر کنم تو هم تو خوابم بودی. اینجوری که میشم دو تا قرص تو کیفم هست که سریع ازشون استفاده میکنم. خیلی درد بدیه نداشتن کیسه صفرا... چیزی که به خاطر روزه گرفتن و رسیدن به عشقم از دستش دادم...

دیروز آخرین پیامت رو تو اسکایپ خوندم. پنجشنبه شب نوشته بودی. پیام داده بودی که نمیخواد بعد یک سالم بهت پیام بدم و نتیجه کنکورت رو ازت بپرسم. حتی ازم خواستی هیچ وقت آدرس وبلاگم رو بهت ندم...

نوشته بودی خوشحالی که دیگه مزاحمت نمیشم و بهت پیام نمیدم... سومین جمله این بود... پرستو مرد...

چه جسمی چه روحی حالم خیلی بده.‌. دارم درد میکشم

الان که درد معدم کمتر شد خواب دیشبم خیلی خوب یادم اومد‌. تو هم تو خوابم بودی... خواب خیلی قشنگی بود... مگه اینکه هر شب تو رو تو خواب ببینم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

آخرین پیامی که دادم...

امشب همون شبیه که آخرین پیامتو خوندم و از من ابراز تنفر کردی...
امشب از اون شباست که باید خون گریه کنم ولی چون پیشم کسی هست مجبورم هر طور که شده تو خودم بریزم...
امشب دردآورترین شب زندگیمه... امشب به خودم قول دادم دیگه مزاحم عشقم نشم...
امشب با خودم عهد بستم حضورم زندگی عشقم رو تهدید نکنه...

امشب همون شبه که پرستو برای هزارمین بار خردم کرد و بهم گفت عشقت دروغه عشق نیست...
دلم براش تنگ میشه... هر چند الان هم تقریبا یکی دو ماهی هست که دیگه امیدم باری رسیدن بهش کم سو شده...

الان فقط براش آرزوی سلامتی و خوشبختی و موفقیت میکنم... آرزو میکنم از هدفی که داره براش تلاش میکنه سربلند و پیروز در بیاد و به اون چیزی که میخواد برسه...

امشب دلم میخواست بمیرم و از این درد بی درمون خلاص بشم... فکرشم نمیکردم اینجوری بعد اون همه عشق و علاقه یک باره بهم بگه ازت متنفرم و به خاطر حرفش هم قسم بخوره... اواسط مرداد روز تولدمه... دلم میخواد همون روز آخرین تولد زندگیم باشه...

ولی من بهش قول دادم... قول دادم که به جای این افکار منفی آدم موفقی باشم... از اول سال هم بهش تا یه حدی ثابت کردم که میتونم آدم موفقی باشم... الانم با یه شرکت خوب دارم کار میکنم...

از اول سال 98 بهت قول دادم که امسال شروع موفقیت های زندگیم باشه... بهت قول دادم عشقم رو اینطوری ثابت کنم نه با خودکشی... بهت قول دادم عشقت رو تو دلم نگه دارم علیرغم این همه بدی که نسبت به من داشتی تا تنفرت رو نشون بدی...

من عاشقانه با تمام وجود دوستت دارم به خاطر تو تا پای مرگ رفتم... کاش هیچ وقت از زیر عمل در نمیومدم تا این درد روحی رو تحمل نکنم... پرستوی من بخدا قسم همش به تو فکر میکنم. نمیدونی چقدر زندگی بدون حضور تو حتی حضور مجازیت سخت شده...

دلم برای چشمات تنگ شده... چشمایی که تصویرش هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه...

خیلی حالم بده دارم داغون میشم... روز به روز لاغرتر میشم... حتی بعد عمل به رژیم غذاییم اهمیتی نمیدادم تا بلکه جونم در بیاد... ولی انگار مجبورم این درد رو تحمل کنم...

دلم برای همیشه برات تنگ میشه... دیگه نمیتونم عاشق بشم دیگه نمیتونم حتی یه زندگی شاد داشته باشم... فقط سعی میکنم چه تو زندگی شخصیم و چه تو محیط کاریم برای بقیه مفید باشم...

سال بعد همین موقع آدرس وبلاگ رو بهت میفرستم تا بدونی چیا بهم گذشت... البته اگر عمری باقی بمونه...

دلم برای همه چیز تنگ میشه... تو تلخ ترین و عذاب آورترین تجریه شکست عشقی من بودی... فقط گذشت زمان نشون میده که چقدر عاشقت بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم