صبح که اومدم خونه دیدم عشقم خوابه .بی سرو صدا یه دوش گرفتم و رفتم تو تخت پیش عزیز ترین موجود زندگیم.اول نشستم و یه دل سیر نگاش کردم آخه از دیشب تا حالا که ازش دور بودم دلم براش تنگ شده بود. همه زندگیم بود.همه وجودم وقتی میرفتم سر کار یا بیرون که خانمیم باهام نبود یه تکه از وجودم که نه همه قلبم پیشش جا میموند.

دراز کشیدم رو تخت و نفسم رو بغل کردم . الهی قربونش برم بیدار شد.همونجوری یه لبخند بهم زد.یه لبخندی که حاضر بودم همه جونمو براش بدم.اصلا وقتی از سر کار میومدم خونه هر چقدر هم که خسته بودم وقتی اون صورت قشنگ عشقم رو میدیدم دیگه همه خستگیم از یادم میرفت.

بعضی از همکارا و دوستام میگفتن چرا همش تو خونهه هستی زمان بیکاریت چرا نمیای با هم بریم بیرون .آخه نمیدونستن من یه لحظه هم تحمل دوری از ملکه قلبم رو ندارم. نمیدونستن که عشقم برای من بهترین و نزدیک ترین دوست و همه کسمه.نمیدونستن که ما دوتا چقدر حسرت خوردیم تا به این روزا برسیم حالا نمیخوایم یه ثانیه بدون هم بمونیم.

شونه نفسم رو بوسیدم و سرم رو فرو کردم لای موهاش .آخ که چقدر عطر موهاش رو دوست داشتم اصلا انگار زنده میشدم.نمیدونم کی خوابم برد.

ظهر بود که باصدای ناله عشقم از خواب بیدار شدم.فهمیدم دوباره درد دل شده نفسم. ای کاش من اون درد رو میتونستم بکشم. ایب کاش میتونستم کاری بکنم که درد عشقم کمتر بشه.بخدا حاضر بودم خودم تکه تکه بشم اما نفسم درد نکشه.بغلش کردم وقتی دیدم اونطور مظلوم خودش رو تو بغلم جا کرد و سعی میکرد خودش رو جلو من بهتر نشون بده آتیش میگرفتم .انگار یه چیزی فرو رفت تو قلبم و اونو سوراخ کرد.

بخدا اگه الان میگفتن قلبت دوای درد عشقته از توسینم درش میتوردم و میدادم بهش که خوب بشه.

تو دلم میگفتم خدایا تو که میدونی چقدر دوسش دارم تو که میدونی همه زندگیمه تو که میدونی تو دنیا هیچی دیگه ازت نمیخوام فقط سلامتی و خوشبختی عشقم رو میخوام.خوشبختی رو که با رسوندن ما دوتا بهم بهمون دادی نذار عشقم اینجور درد بکشه.

خدایا خواهش میکنم ازت یه کاری کن درد عشق من نفس من همه وجود من همسر و همنفس من تموم بشه...