چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.

من هیچ وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم. فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت کنیم.

دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندارم‌. الان با یه مرده متحرک چه فرقی دارم؟؟ خیلی افسرده شدم پرستو...

چشمام خیلی خستس خیلی بی خوابم... شبا دیر خوابم میبره و هر صبح به سختی ساعت ۵:۴۵ بیدار میشم...

 مواظب خودت باش پرستوی دل سنگ من