امشب همون شبیه که آخرین پیامتو خوندم و از من ابراز تنفر کردی...
امشب از اون شباست که باید خون گریه کنم ولی چون پیشم کسی هست مجبورم هر طور که شده تو خودم بریزم...
امشب دردآورترین شب زندگیمه... امشب به خودم قول دادم دیگه مزاحم عشقم نشم...
امشب با خودم عهد بستم حضورم زندگی عشقم رو تهدید نکنه...

امشب همون شبه که پرستو برای هزارمین بار خردم کرد و بهم گفت عشقت دروغه عشق نیست...
دلم براش تنگ میشه... هر چند الان هم تقریبا یکی دو ماهی هست که دیگه امیدم باری رسیدن بهش کم سو شده...

الان فقط براش آرزوی سلامتی و خوشبختی و موفقیت میکنم... آرزو میکنم از هدفی که داره براش تلاش میکنه سربلند و پیروز در بیاد و به اون چیزی که میخواد برسه...

امشب دلم میخواست بمیرم و از این درد بی درمون خلاص بشم... فکرشم نمیکردم اینجوری بعد اون همه عشق و علاقه یک باره بهم بگه ازت متنفرم و به خاطر حرفش هم قسم بخوره... اواسط مرداد روز تولدمه... دلم میخواد همون روز آخرین تولد زندگیم باشه...

ولی من بهش قول دادم... قول دادم که به جای این افکار منفی آدم موفقی باشم... از اول سال هم بهش تا یه حدی ثابت کردم که میتونم آدم موفقی باشم... الانم با یه شرکت خوب دارم کار میکنم...

از اول سال 98 بهت قول دادم که امسال شروع موفقیت های زندگیم باشه... بهت قول دادم عشقم رو اینطوری ثابت کنم نه با خودکشی... بهت قول دادم عشقت رو تو دلم نگه دارم علیرغم این همه بدی که نسبت به من داشتی تا تنفرت رو نشون بدی...

من عاشقانه با تمام وجود دوستت دارم به خاطر تو تا پای مرگ رفتم... کاش هیچ وقت از زیر عمل در نمیومدم تا این درد روحی رو تحمل نکنم... پرستوی من بخدا قسم همش به تو فکر میکنم. نمیدونی چقدر زندگی بدون حضور تو حتی حضور مجازیت سخت شده...

دلم برای چشمات تنگ شده... چشمایی که تصویرش هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه...

خیلی حالم بده دارم داغون میشم... روز به روز لاغرتر میشم... حتی بعد عمل به رژیم غذاییم اهمیتی نمیدادم تا بلکه جونم در بیاد... ولی انگار مجبورم این درد رو تحمل کنم...

دلم برای همیشه برات تنگ میشه... دیگه نمیتونم عاشق بشم دیگه نمیتونم حتی یه زندگی شاد داشته باشم... فقط سعی میکنم چه تو زندگی شخصیم و چه تو محیط کاریم برای بقیه مفید باشم...

سال بعد همین موقع آدرس وبلاگ رو بهت میفرستم تا بدونی چیا بهم گذشت... البته اگر عمری باقی بمونه...

دلم برای همه چیز تنگ میشه... تو تلخ ترین و عذاب آورترین تجریه شکست عشقی من بودی... فقط گذشت زمان نشون میده که چقدر عاشقت بودم.