دیروز جمعه بود و روز تعطیل من... دیروز تو خونه بازم سر تو دعوا شد. تا یه دعوای کوچیکی بینمون اتفاق میفته سریع به سمت تو بسط میده! راستی اون عکس دو نفری آخری که فرستاده بودی رو چند روز پیش به آرزو نشون دادم. صرفا واسه اینکه فکر نکنن زشتی. انگار نظرش عوض شد!

الان که بهت پیام میدم تو سرویس شرکت نشستم ولی از موقعی که از خونه در اومدم معده ام درد میکنه. سوار که شدم بدترم شد. نمیدونم دیشب تو خواب چی دیدم ولی فکر کنم تو هم تو خوابم بودی. اینجوری که میشم دو تا قرص تو کیفم هست که سریع ازشون استفاده میکنم. خیلی درد بدیه نداشتن کیسه صفرا... چیزی که به خاطر روزه گرفتن و رسیدن به عشقم از دستش دادم...

دیروز آخرین پیامت رو تو اسکایپ خوندم. پنجشنبه شب نوشته بودی. پیام داده بودی که نمیخواد بعد یک سالم بهت پیام بدم و نتیجه کنکورت رو ازت بپرسم. حتی ازم خواستی هیچ وقت آدرس وبلاگم رو بهت ندم...

نوشته بودی خوشحالی که دیگه مزاحمت نمیشم و بهت پیام نمیدم... سومین جمله این بود... پرستو مرد...

چه جسمی چه روحی حالم خیلی بده.‌. دارم درد میکشم

الان که درد معدم کمتر شد خواب دیشبم خیلی خوب یادم اومد‌. تو هم تو خوابم بودی... خواب خیلی قشنگی بود... مگه اینکه هر شب تو رو تو خواب ببینم...