۴۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

چه جهنمی بود پارسال همین موقع ها

چقدر حالم بد بود! طوفان زده بودم و زیر آوار ویرانه هایم مانده بودم.

ممنونم از طبیعت. از همه ی موجودات و پدیده ها. که هر چیز و هر کس در آن زمان و زمانهای بعد آن کاری را کرد  تا من زنده بمانم.

ممنونم از خودم. که ناامید نشدم. جنگیدم و خوشبختی را به سختی اما خیلی نزدیک بالاخره یافتم.

از بعد آن طوفان زندگی برایم بسیار آسانتر شده است. خوشبختی در من است. نه تنها لازم نیست پی آن باشم در هر کسی، بلکه بود و نبود هر کسی ها هم نمیتواند آن را از من بگیرد.

بیست و نه سالگی با من چه کرد!؟ مرا شست. روفت و تکاند هرچه گرد ضعف و درماندگی از وجودم.

چند ماه دیگر منی خوشبخت را تحویل دهه ی سی خواهد داد. و پس از ده سال چرخیدن و چرخیدن بالاخره سربلند از آزمون زندگی بیرون آمد.

من عاشق طبیعت و پدید ها هستم. چه خوب این عشق دوطرفه و هوا آفتابی ست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خانما تو یه برهه ی زمانی خاص، بترسن شیرشون خشک میشه

برای نویسنده ها

و البته شا/عرها

ترس سرقت ادبی(برهه ی زمانی نداره ابدا) یکی از آثارشون 

 مغزشون رو خشک می کنه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

تو اینستاگرام چندتا از معلماى قدیمو پیدا کردم

چن وق پیش پیج یکى از اون قدیمارو دیدم همونى که تو دوم راهنمایى بخاطر اینکه شلوار سبز پوشیده بودم تو خیابان اونم نه تو مدرسه تهدیدم کرد که فردا بیایى مدرسه مى دونم باهات چیکار کنم😂😂

الان خودش با تاپ و شلوارک عکس از خودش مى ذاره و من هر روز بیشتر به این نتیجه مى رسم که براى مرداى ایران باید چادر سر کرد

 

اح بى خى

الان برم ب اون خانم مدیره چى بگم، بگم که به ترجیحت احترام مى ذارم و هر جور باشى برا من یک انسانى و کاش تو هم به وقتش حتى اگه مجبور به رعایت قوانین بودى منو بخاطر اینکه عاشق لباساى رنگى بودم سرزنشم نمى کردى! 

اح اینم بى خیال

من تو مدرسه وقتى درمورد رعایت حجاب برا بچه ها حرف مى زنم اولش یه معذرت خواهى عاجزانه مى کنم بعدش براشون توضیح مى دم دلیل حرفامو و بهشون مى گم ک مجبور نیستن حرفامو گوش کنن فقط برا اینکه باهم باشیم باید رعایت کنیم ، چندتایى رفتن و نیومدن و عده اى حرف گوش نکردن، اما خیلى ها رعایت مى کنند فقط بخاطر اینکه تو آرامش باشیم  و من عاشق هر سه دسته ام😊

و کمى عاشق تر 

عاشق اونایى که مى دونن تو این شرایط باید عاقل باشند😍

اح بازم بى خى

آدما باید هر جور که دلشون مى خواد زندگى کنند چونکه دنیا ارزش منع و محدودیت نداره و هر کى یه قانونى برا خودش داره و اجبار به ظاهر شاید کارساز باشه و در حقیقت چیزى بجز یک حس عقده اى آور میس

خوش باشید❤️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

اگر شانسشو داشتی تا میتونی دور شو

. مدل تو مدل دوری و دوستیه، یادت باشه.اینطوری هم علاقه و محبت حفظ میشه هم روابط پایدار تره هم  قلبا محکمتر برای همدیگه میکوبه. از همه لحاظ بهتره هانی، از همه لحاظ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

نمیدونم تاحالا براتون اتفاق افتاده یانه که ازعزیزانتون دور باشید

راستش وقتی که میرن...بیشتریادخاطرات تلخ میفتین.وقتی آدمها تنهامیشن بانقاشی هاشون،باسازشون،چمیدونم دوربینشون یاهرچیز دیگه ای که بهش تعلق خاطردارن،بیشتر یادشون میاد.ومن متنفرم از یادآوری...از تکرار!

حالا یه چیزی بگین که تکراری نباشه!برای یک بارمحض رضای خدایه جمله بگیدکه تکراری نباشه"ابدا به کار نبره باشید"...قکر کنم این سبک زندگی کردن مانع از این میشه که تو غروب"هفت روزهفته"یاد خاطره هامون بیفتیم. آلزایمر اختیاری رو باید روشن کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خیلی از ما حتی بلد نیستیم آرزو کنیم

و گاهی آرزوهایمان را هم از روی دست بقیه تقلب می‌کنیم
نگاه می‌کنیم ببینیم مردم دوست دارند کجا زندگی کنند؟ مردم دوست دارند با چجور آدمی ازدواج کنند؟ مردم عاشق کدام ماشین هستند؟ کدام مارک کیف و کفش و لباس هست که اگر بپوشی همه دهانشان باز می‌ماند؟
خلاصه می‌نشینیم آرزوهای مردم را درمیاوریم و میفهمیم مردم چی دوست دارند بعد همان‌‌ چیزها را می‌گذاریم در لیست آرزوهایمان
آن وقت هدفمان از خریدن هر چیزی فقط دراوردنِ چشم بقیه است
هدفمان از شغلی که می‌خواهیم بدست بیاوریم کور کردنِ چشم حسودان است
و هدفمان از ازدواجمان این است هر کس زندگی‌مان را دید دلش بخواهد جای ما باشد!
ولی راستش ما با آرزوهایی که مال خودمان نیست هیچ وقت رنگ خوشبختی را نخواهیم دید
شاید در مقابل این همه جانی که داریم می‌کَنیم موفق شویم حسرتِ دیگران را بخریم اما زندگی‌ای که چشم مردم دنبالش باشد به دهان آدم مزه نمی‌کند که!
من فکر می‌کنم کاش هر کدام آرزوهای خودمان را داشتیم و پیِ دلِ خودمان می‌رفتیم
وقتی آرزوهای یکدیگر را می‌دزدیم، خوشحالیِ رسیدن به آرزوهایمان بارِ دلِ آنهایی می‌شود که آن آرزو را دارند و بهش نرسیده‌اند
این یعنی شادی‌ای که یک وَرَش غم است
من دوست دارم دنبالِ دلِ خودم بروم و برای آرزوهای خودم زندگی‌ام را خرج کنم
من دلم شادی‌ای می‌خواهد که همه‌وَرَش شادی ست
با آرزوهایی که مالِ خودِ خودِ خودم است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خانه در سکوت بعدازظهر تابستانی فرو رفته

صدای قُل قُل جوشیدن آب گوجه درون دیگ سکوتِ گرمِ بعدازظهرِ تابستانی را میشکند و بوی خوشمزه و نشاط آور عمل آمدنِ رب گوجه فرنگی آدم را سرکوک می آورد، در خیال خودم رویابافی میکنم! خودم را در خانه های پنج دری قدیمی میینم از آن ها که سن پدر و مادرم هم به زور بهش قد میدهد!!

سرم را در رمان جدیدی که باز کرده ام، فرو کردم، ذهنم درگیر میان زندگی در روستاهای اروپایی و دخترکی چموش و بانشاط و پنج دری خانه مادربزرگ مانده است!!

آخر نمیدانم کدام طرفی بیشتر میچسبد اما نه!! میدانم من عاشق سنت های ایرانی ام، عاشق بوی قورمه سبزی ای که در خانه میپیچد، عاشق همین بعدازظهر گرم تابستانی که بوی رب گوجه در خانه که هیج بقول داداشم بوی رب تا سر کوچه میرود هستم... در افکارم غرقم که مهندس تماس میگیرد و برایش گزارش میدهم که بعله داریم رب میپزیم!!

برایش از همکاری اهل خانه برای پختن یک ربِ به ظاهر ساده میگویم و او که اصلا عادت به زبان گشودن از سر تعریف و تمجید ندارد، یک جمله حاکی از تعریف و تمجیدِ من به زبان می راند و منِ ساده دل غرق میشوم در خیال و رویا!! 

تهش بخودم میگم: دختر چرا انقدر ساده ای!!! گولش را نخور😐

مامان کنارم سبز میشود، روی ته مانده گوجه ها آب کرده و جوشانده و منو بابا کلی مسخره بازی درآوردیم که ای بابا بگذر!! 

حالا ظرف به دست بالای سرم است و آب غلیظی که از ته تمه گوجه های بدست آمده و ربی برای خودش است، نشانم میدهد و میگوید ببین حیف بود!!

.

.

همین بوی ساده رب گوجه روی گاز نشان میدهد زندگی جریان دارد، خدایا شکرت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امشب نزدیک بود بریم ته دره

امشب نزدیک بود بریم ته دره . چون بارون زده بود و جاده لیزو دخترخالمم کسدست. اون نره خر باهامون هم یه حس ۵۰ ۵۰ای داش داده بهم. ولی متمایل به گه. پامم کفش زده. کیفمم پیدا نشده .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

آخه این دل لامصب چیه ؟!

آخه این دل لامصب چیه ؟! چی میگه ؟! چی می خواد که ما رو آواره کرده . یه روز شور میزنه ، یه روز تنگ میشه ، یه روز می گیره  ، یه روز سنگ میشه و یه روزم میشکنه. آخه اصلا این دل کجاست ؟! من که فکر می کنم دلی که حالات بالا براش پیش میاد همون قلب نیست و تو مغز آدمه . یه بار تو این وبلاگ گفتم ، اگر دل و عشق و علاقه تو مغز نیست چرا پس آدمی که حافظه اش رو از دست میده ، عشق رو هم فراموش می کنه و یارش رو یادش نمیاد ؟!

نمی دونم . واقعا نمی دونم . فقط این و می دونم که دوباره دلم داره شور میزنه . بدم شور میزنه و نمی دونم دیگه چه بلایی می خواد سرم بیاد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

دیشب توی خواب دعوایمان شده بود

دیشب توی خواب دعوایمان شده بود، حرف هایش را قبول نداشتم و او روی درستیشان سماجت می کرد، آخرهای بحث صدایش را نمی شنیدم، و مکث های طولانی افتاده بود لای حرف ها، حال خوبی نداشتم و تمام مدت در حال رد ستیزه جویانه یکدیگر بودیم، بعد که بیدار شدم هنوز دلخور بودم، حتی از اینکه نیست و ناچار نیستم نبرد بکوبم نفس عمیق کشیدم، از چیزی خسته بودم، از چیزی در ارتباط با او عمیقا خسته ام...

چند روز قبل ترش وقتی می خواستم از خانه بیرون بروم بلوز کوتاهم را پایین کشید روی شلوارم، مانتویم را بست و شالم را گذلشت رویش، گفت: 

-حالا برو 

و من حاج و واج نگاهش می کردم، جسارتش عجیب بود، هیچ کس، مطلقا هیچ کس در ارتباط با من چنین جسارتی نکرده بود، نمی گذاشتم کسی به خودش اجازه دهد، حالا برای او گذاشته بودم؟ 

نمی دانم، اما بعد از سال ها لحظه ای بود که در من رشد می کرد و نمی توانستم تحلیلش کنم، از آن لحظه های عجیب...چرا سرنوشت من اینجوری شده است؟ چرا همه چیز یکجور دیگری خودش را نشان می دهد؟ کجای راه را اشتباه آمده ام؟ 

کسی به من گفت:

به تو بر می گردد، گفت دروغ گفته است، نمی تواند راستش را بگوید، حس مهمی با او درگیرش نکرده است، یک گرفتاریست و پوچ می شود...

همه اینها را کسی به من گفته ... ولی من خیلی خسته ام. 

تنها چیزی که آرامم می کند یک سفر چند روزه است، و باید بخواهد که بشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم